سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فرزند مرده تواند خفت ، و مال ربوده دیده بر هم نتواند نهفت . [ و معنى آن این است که او بر کشته شدن فرزند شکیبایى دارد و بر ربوده شدن مال طاقت نیارد . ] [نهج البلاغه]
کل بازدیدها:----66417---
بازدید امروز: ----1-----
بازدید دیروز: ----1-----
چند وجدان بیدار

 
نویسنده: وجدان ما
پنج شنبه 84/12/11 ساعت 4:51 عصر

یادته وقتی آماده ی تولد بودی رفتی پیش خدا و گفتی :

"میگویند شما مرا فردا به زمین میفرستید ، اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه میتوانم برای زندگی به آنجا بروم ؟"

یادته خدا بهت چی گفت ،

خدا پاسخ داد :

"از میان بسیاری از فرشتگان ، من یکی را برای تو در نظر گرفته ام ، او در انتظار توست و از تو نگهداری خواهد کرد"

ولی تو که هنوز مطمئن نبودی ، بیای یا بمونی گفتی :

"اینجا در بهشت ، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم واینها برای شادی من کافی هستند ."

یادته خدا چی گفت ؟

لبخند زد و گفت :

"فرشته ی تو برایت آواز خواهد خواهد و هر روزبه تو لبخند خواهد زد ، تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود"

و بعد تو گفتی :

"من چه طوری می توانم بفهمم مردم چه میگویند وقتی زبان آنها را نمیدانم ؟"

یادته خدا نوازشت کرد و گفت :

"فرشته ی تو ، زیباترین ، و شیرین ترین واژه ها را که ممکن است بشنوی ، در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی "

ولی تو با نارحتی گفتی :

"وقتی میخواهم با شما صحبت کنم چه کنم ؟"

و خدا برای این سئوال هم پاسخی داشت :

"فرشته ات دست هایت را کنار هم قرار خواهد داد و به تو یاد خواهد داد که چگونه دعا کنی"

و تو سرت رو بر گردوندی و گفتی :

"شنیده ام که در زمین انسانهای بدی هم زندگی میکنند . چه کسی از من محافظت خواهد خواهد کرد؟"

"-فرشته ات از تو محافظت خواهد کرد ، حتی اگر به قیمت جانش تمام شود"

یادته بعدش تو چی گفتی ؟

با ناراحتی گفتی :

اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینم ، ناراحت خواهم بود""

خداوند لبخند زد و گفت :

"فرشته ات همیشه در باره ی من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد مرا خواهد آموخت ، گرچه من همواره در کنار تو خواهم بود ."

در آن زمان بهشت آرام بود ، اما صدا هایی از زمین شنیده میشد و تو میدونستی باید به زودی سفرت رو آغاز کنی و آخرین سئوالتُ از خدا پرسیدی :

"خدایا اگر باید همین حالا بروم ، لطفا نام فرشته ام را به من بگویید "

یادته خدا نوازشت کرد و بهت گفت :

نام فرشته ات اهمیتی ندارد ، به راحتی میتوانی او را مادر صدا کنی

با الهام ازگفته های یه وجدان ناشناس



پ ن : ها گفته بیدی چرا وبلاگ از خودم در وکردم ، خوب معلومه دیگه از بیکاری ،حوصلم سر رفته بید ، از بس تو دختر خوبی شده بیدی وچپ و راست محبت از خودت در وکردی ، کار و کاسبی من تخته شده بید ، و اوقات فراغتم زیاد شده بید

شاد وباشی و سراسر رنگیم کمان

 


    نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • دگردیسی
    به گردنت حق داره
    یه شروع تازه
    یکم فرهنگ..یکم معرفت ..یکم انسانیت..!!
    [عناوین آرشیوشده]